تازگی ها هیچ خوابی ندیدم .. فکر کردم شاید بیدارم که خواب نمی بینم. شاید روزها اینقدر طولانی شده که من یادم می رود بخوابم .. یادم می رود ؟ نه یادم نمی آید .. شاید هم یادم می رود .. شاید .. شاید .. شاید خوابم نبره . آن هم این روزهای که روز و شب اش رنگ هم است .. رنگ تنهایی .
بعد کمی خودم را تکاندم .. این پهلو . آن پهلو .. نفس هایم را گوش دادم ، فهمیدم خوابم . زیادی خوابیدم خیلی طولانی و عمیق . انگار همه روزها شب بوده و من همه ساعت های آن را یک پهلو خوابیده باشم ..اما یادم نمی آید خواب دیده باشم . مگر می شود من بخوابم و خواب نبینم .
صدای تلق تلق ویدئوی نفتی خدا جوابم رو داد . انگار نوار خوابهایم به انتها رسیده و کسی نیست که آن را پشت و رو کند ..
حالا آسمانی ها به چی و کجا سرگرم شدند ، الله و اعلم
دوست داشتن در حال بارگذاری...
Read Full Post »