Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for جون 2008

فوضول

مي گفتند پرسيدن عيب نيست .. ندونستن عيبه .من مي گم از چي نپرسيدن مهم تر از ندونستنه ..

اين همه پرسيدي چي شد ؟ .. كجا رو گرفتي؟ پارك ماشين جلوي پل مردم رو ترك كردي يا بوق زدن تو ترافيك 1 كيلو متري رو ؟ از دونستن درد هاي مردم ؛ دورو برت تو مهموني ها شلوغ تر شد كه داستان هاي عجيب دست اول داري يا با يه لبخند و همدردي ؛ دردي ازش سبك كردي ؟ حاضري سرت رو تو هر سوراخي بكني و بي خبر نباشي .. آخه خبر از چي ؟ از كي ؟

چندوقته حال خودتو نپرسيدي؟! از همین الان تمرین کن .. اولین سوال این روزا رو نپرس.. نپرس کادوی روز زن یا مادرش چی بوده ؛ چی داده و چی گرفته ..! فوضولي هم حدي داره .

Read Full Post »

زن بور

مسئله این است .. زنبور یا زن بور ؟!




Read Full Post »

حدود سال های 62-63 یه کم بالا و پایین .. قبل از شروع برنامه کودک از ساعت 3 و 4 تلویزون رو روشن می کردیم و جنگ برفک ها رو نگاه می کردیم (برفک سیاه و سفید ، اووف ) .. تا به شد جمهوری اسلامی به پا میرسیدیم (سرود ملی اون وقت ها )…، یه نفس باهاش هم صدا می شدیم تا ته .. بعد دو زانو می نشستیم و گمشدگان می دیدیم ( برنامه ای برای مطلع کردن آدمهای گم نشده از آدم های گم شده بود ) ..یه کم که غصه می خوردیم ، آرم برنامه کودک شروع می شد .. اون بچه هی راه می رفت تا اون پرده زرشکیه بالا بره و بپره بالا و برنامه کودک شروع بشه ..( من و داداشی هم همیشه سعی می کردیم مثل اون بپریم بالا و تو هوا بمونیم .. خنگ بودیم آخه … )

خلاصه از همه برنامه ها و کارتون های آب دوغی که بگذریم ، یه چیزی توی دل من از اون سالها مونده بود تا همین چندماه پیش .. اونم شنیدن آهنگ پینوکیو بود .

همه برنامه هامون که عبرت آموز و به دنبال مفقودین بود ..آهنگ ها هم غمگین تر از خود برنامه ها .. یه پینوکیو آهنگش شاد بود که یه وقت هایی از دست مدیر پخش در می رفت و و تا میومدیم حال کنیم ، بر میداشتنش..

چند ماه پیش یه دوست بهم گفت از کجا می تونم پیداش کنم ..

یه دل سیر موسیقی متن کارتون پینو کیو رو گوش دادم و خلاصه عقده گشایی شد چند منظوره ..

خداوند روح پینو کیو رو قرین رحمت فرماید .. چون همه جا و همه وقت در حال خدمت رسانی به این ملت شریف بوده و هست .. ایشاالله هیچ وقت بدن نحیف چوبیش نپوسه ، اون سکه طلایی رو که کاشت ، یه باغ سکه بشه … با فرشته مهربون هم محشور بشه ..

اگه شماهم خاطره دارید ، اینجاست : http://persiandrive.net/597135

Read Full Post »

عکس یادگاری

من و دوستم

Read Full Post »

حریف

»سرم را بالا آوردم .. در چشم هایش خیره شدم . با آن نگاه سرد و لبخند ماسیده

نگاهم می کرد. گفتم تو نمی توانی مغلوبم کنی و در چشم هایش خیره شدم ..فقط نگاه

.. نمی دانم چقدر طول کشید. پشتش را کرد ، بعد از مکث کوتاهی رفت .باز هم میاید ،

می دانم اما مغلوبش می کنم .»

……………………………………………………………………………………………………

– گاهی به نظر می رسد عده ای از آدم ها تمام موفقیت ها را به دست می آورند و

ما در اولین پله ،فقط نگاهشان می کنیم . کمتر پیش میاید که ببینیم همان مردم موفق ،

کسانی هستند که مشکلات زندگی را پذیرفته اند. هیچ زندگی بدون گرفتاری نیست و

اکثر مواقع چاره ناپذیر و ما همیشه نمی توانیم بر همه آنها مسلط شویم .

نمی توانم این عقیده را بپذیرم که زندگی را باید تحمل کرد .

اینکه چگونه حریف زندگی شویم ، یک هنر است نه راه زندگی کردن ..

من اسمش را می گذارم کامل زندگی کردن .

Read Full Post »

چند وقته یه علامت سوال  دارم .. اونم اینکه چه جوری بعضیا با  یدونه سوراخ

دماغ نفس می کشن  و چه جوریه که انگشتشون تو اون یکی دیگه سوراخ

دماغشون خیس نمی خوره ..!

از این چراغ قرمز تا ….هفت تا چراغ قرمز بعد مشغول بود ..

.. هر طرف سر می چرخونی  ، از هر مسیر و خیابونی میری همین بساطه .

کاش  گند شو در می آوردن  تموم می شد .. !

پس نوشت : پیشاپیش از پست غیر فرهنگیم پوزش می خوام . نه اینکه خودم دماغ ندارم ها .. کلا جزو آدمام  .. اما دیدم نمی شه ننویسم .

Read Full Post »

فردا همه چیز عوض می شه .. آفتاب که بالا بیاید .. همه خوب می شوند . کارها به  سامان .. بر وفق مراد .. یا سوار خر مراد .. یا شاید هم خود خر مراد.. یا خود مراد ..!

از این فرداها زیاد آمد و رفت .. و همیشه به خودم گفتم باز هم فردا میاید ..و  آمد ، اما داشت و اگر ..  ..

.. چه جوری می گی فردا چه جوری  میشه یا چی میشه .. دارم داد میزنم  نه؟ ! باشه آهسته تر می گم که خودم هم نشنوم …

– یه دوست خوب دارم که این لحظه هارو به امید شنیدن صداش و گرمای وجودش         میگذرونم .. یه دوست .. یه دوست ..  .. دوستی که یک ساله  دوستمه ..   دوست لحظه های خوب و بدم .. با همه درد هایش و درد هایم ..

هردو خوشبختیم و پر از امروز ..                   بی چشم داشتی به فردا ..

خوبم  .. نگران نشو ، دوست من …  ، تو بر سپاس ناگفته ام بگذار .

Read Full Post »

نشد که بشه

– سفرو نگفتم ..

– بقیه اش هم به خودم مربوطه..

Read Full Post »

برزخ

در ترانزیت منتظریم . صبح زود است ، گرگ و میش ..

چشم هایم می سوزد . کلی آدم منتظر نشسته ..

همه مثل هم . همه به هم نگاه می کنند . همه مثل هم .

گاهی کلامی ، حرفی شکل می گیرد ، همه یاوه .. از سر گذران وقت ..

مکثی می کنیم..و وقت پرواز که برسد بی هیچ دلتنگی ، می گذریم ..

می رویم که برویم .. و بعد هم

می رویم .

قدیم ها می گفتند هوا گرگ ومیش است .. حالا شاید بگویند کوسه و دلفینک .

وقت پریدن، آسمان دل صاف است ..

پرواز- برزخ………………………………………………………………………………..

5 روز تعطیلی تحمیلی و مردم ایران

گروه اول : فیلم قیصر / کیسه و حموم و زیارت .

گروه دوم : سریال خط قرمز / جاده شمال – عرق و جوجه – حال و صفا

گروه سوم : می خواهم زنده بمانم / بقیه مردم، که روز دوم تعطیلات یه

دونه میزنن توسرخودشون و باز هم یه دونه می زنن توسر خودشون .



Read Full Post »