»سرم را بالا آوردم .. در چشم هایش خیره شدم . با آن نگاه سرد و لبخند ماسیده
نگاهم می کرد. گفتم تو نمی توانی مغلوبم کنی و در چشم هایش خیره شدم ..فقط نگاه
.. نمی دانم چقدر طول کشید. پشتش را کرد ، بعد از مکث کوتاهی رفت .باز هم میاید ،
می دانم اما مغلوبش می کنم .»
……………………………………………………………………………………………………
– گاهی به نظر می رسد عده ای از آدم ها تمام موفقیت ها را به دست می آورند و
ما در اولین پله ،فقط نگاهشان می کنیم . کمتر پیش میاید که ببینیم همان مردم موفق ،
کسانی هستند که مشکلات زندگی را پذیرفته اند. هیچ زندگی بدون گرفتاری نیست و
اکثر مواقع چاره ناپذیر و ما همیشه نمی توانیم بر همه آنها مسلط شویم .
نمی توانم این عقیده را بپذیرم که زندگی را باید تحمل کرد .
اینکه چگونه حریف زندگی شویم ، یک هنر است نه راه زندگی کردن ..
من اسمش را می گذارم کامل زندگی کردن .
چشه تو رویش کن داداش
ــــــــــــــــــــ
نقاشی یه هنر است.
نقاش بی تجربه حریف بومش نشود و… کامل کند.
میشه کلن نبود!
عکسی که آپ کردی خیلی معرکه است.
سلام توکاهه
دل به امید ببند
نا امیدی کفر است
چشم ما بر فرداست
ز تبسم مگریز
دردندان تو در غنچه ی لبها زیباست..
خوبه که خدا امید و اراده رو برا آدما آفرید که هیچوقت مغلوب این نگاههای سرد و یخی!!!(نیکول کیدمنی)! نشن .
راستی ببین آدم چقدر بزرگه که خورشید تو یه دستش جا شده و شده فندکش !!! بریم یه سیگار بچاقیم….
شاید حق با تو باشه. ولی انتظار کشیدن برای مغلوب کردن باید کار سختی باشه.
تا بعد…
همیشه نمی شه به مشکلات غلبه کرد ولی در هر مرحله میشه به پیروز شدن فکر کرد و بر چندتا از مشکلات غلبه….
در مورد پیشنهاد:
از جناب عالی متعالی رسماً دعوت به همکاری در وبلاگ
http://www.bikarestan.blogfa.com
رو کردم!…..
ایمیلت رو بده تا username و password بهت بدم!
راستی این بلاگ رو هم لینک کن
http://www.bikarestan.blogfa.com
البته اگه دوست داشتی چون بلاگ بعدی خودته اگه پیشنهاد هم رو قبول کنی که باید قبول کنی!!!
سلام
با کاریکلماتورهای تازه در ماهنامه طنز و کاریکاتور بچه مشد ـ خرداد ۸۷ شماره ۲۷
به روز هستم.
تعبیر مناسبی براش به کار بردی.
انسان ذاتا راحت طلبه. اگه بتونه یه روز با این مشکل بزرگش کنار بیاد، اون روزیه که میتونه پیروزی فردای خودش رو تضمین شده بدونه.
فعلا که یه عمره تو چشام زل زده… نمی ره هم لا مذهب پررو!
من اسمش را می گذارم کامل زندگی کردن ❗
جنگ سختى است ولى آخرش كه بردى حال مى كنى.
(امضا: پير راه كه از نبردى سخت باز مى گردد!)
به جز یه مورد خاص،همیشه حریفش بودم:زندگی رو میگم! به انضمام همه ی مشکلاتش!!!فعلا خواب آلوده تر از این حرفاست.تا بخواد ساعتشو کوک کنه واسه بیداری و آزار من؛دیگه منی وجود نداره!
پدر درآوردنی در کار نیست؛چون خود بخود درومده!فقط یه کل کل کوچولو مونده با شخص شخیصش:عربی رو میگم!
ممنون توکا جان…
آره دیگه تازشم هنر نزد ایرانیانه!
چطوری توکاهه
مغلوب میشه شک نکن….
حالا گيريم مسلط شديم ، حريف شديم ! اونوقت چي ميشه ؟!
to rast miga tookaye aziz
bayad ba zendegi jangid va pirooz shod
vali nabayad faramoosh konim ke zendegi ye harife ghadare
baazi vaghtha fan haee ro ejra mikone ke to aslan tasavoresh ro ham nemikardi
ها، از اون جهت؟!
چرا خب مرده بودم، ولى تو مگه به تناسخ اعتقاد ندارى؟
وااااااااااااااااااای
من موندم و اون عکسی که گذاشتی
غروب.
فقط حیف که افتابه
ولی بازم خیلی قشنگه
غروب فقط بارانی.
حریف؟
خوبه!!
یه حس پیروزی!
اما موقت////
…………………….
سگهای عاشق!
حوشحالم که با هر بار اومدنش و فقط با نگاه کردن مغلوبش می کنی.
کجایی ملعون؟!
روزگار غریبی است ! یکی در آبپاش گلاب دارد و یکی در گلابپاش هم ، آب ندارد.